آینه و مس



رمز ها آرامش آدم رو می گیرند.این رو وقتی می فهمم که می خوام تو یه شبکه اینترنتی عضو بشم.کلی فکر میکنم که چه رمزی باشه.با حساب گوگل وارد بشم یا نه.از رمز تکراری هم می ترسم.از افشای اطلاعات و این چیزهایی که هر روزه می شنویم.واقعا دوره ای که آدم این قدر احتیاج به رمز نداشت دوره بهتری بود.کاش ما تو همون دوره ایمیل و چک کردن ایمیل می موندیم و جلوتر نمی رفتیم.

خدا بخواد دارم استارت جدی پایان نامه رو می زنم.تصمیم دارم که اصلا دو ماهه تمومش کنم و از فکرش خلاص بشم.همین جا به خودم قول می دم که دیگه هیچ وقت کاری رو بر حسب شرایط شروع نکنم.نه این که پشیمون بشم از خوندن فوق لیسانس.نهولی حس می کنم تحمل استرس و ناراحتیهاش بیشتر از توان من بود و ارزشش رو نداشتالبته که خیلی چیزها رو فهمیدم و تجربه های خوبی به دست آوردم.ولی به نظرم بر حسب شرایط تصمیم گرفتن کار خوبی نیست.باید به عمق زندگی و اهداف و این که اصلا دنبال چی هستم فکر کنم و تصمیم بگیرمالبته به عقب که بر می گردم می بینم که با به دنیا اومدن پویان من دچار یه حس خلا شدم و خواستم با خوندن فوق اون حس رو ازبین ببرم و فکر می کنم که بردم.خدا رو شکر.


خانه درسکوت

خانه در سکوت است.هادی و پویان رفته اند بیرون و من بعد از کلی کار تازه نشسته ام به نوشتن.وقتی کارها رو میکردم به این فکر می کردم که انگار سرشت زنها با کار خانه گره خوردهمنطورم این است که هر زنی در هر پست و مقام و مرتبه ای و در هر سنی یک سری کارهای ثابت را انجام می دهد.شستن و پختن وو در نهانش انگار واقعا لذت میبرد.
بگذریم.چالش مهدکودک با روند کند ولی خداروشکر مثبت به پیش می رود و انشاالله تا آخر ماه تمام می شود.
وقت مانده تا دفاع سه ماه است و من در حال تلاش کندتلاش کندچه عبارت جالبی!
باشد که موفق شوم.

 


تقریبا یک هفته است که چالش مهد را شروع کردیم.چند روز اول به جستجو گذشت و فکر می کنم از دوم مهر هم ثبت نام کردیم.کارم شده رفتن و نشستن در مهد و صبوری.البته که اشکالی ندارد و من از ته ته قلبم آرزو می کنم که همه بچه های دنیا این پروسه رو پشت سر بگذارند و پویان هم همین طور.دیشب به هادی می گفتم که خیلی دوست دارم یه بچه خوب و صالح و خلف تربیت کنم.هر قدر که پویان بزرگتر می شود بیشتر از قبل به اهمیت این موضوع پی می برم.

هنوز کلید جدی نوشتن پایان نامه رو نزدم و انشاالله فردا توی مهد شروع می کنم.انشاالله که این روند زودتر طی شود.البته که روزی دلم برای این روزها تنگ خواهد شد.هادی عزیزم یک تبلت سرفیس برایم خریده که واقعا تو این روند به من  کمک خواهد کرد.

تمرینات شکرگزاری رو از اول مهر شروع کردم ولی متاسفانه به خاطر شلوغی روزهای مهد بینش وقفه افتاد و حتما از ماه بعد شروع می کنم.

خدا رو شکر همه چیز خوب و عالی است.


برای تولد امسال هادی تصمیم به سورپرایز گرفتم.چیزی که سالها بود سراغش نرفته بودم.ولی خب نتیجه اون چیزی که دلم می خواست نشد.عیبی نداره.همین نتیجه ها کلی به آدم درس میده.در عوض فکر می کنم که توی رابطه امون خدارو شکرگشایش های خوبی داره شکل می گیره.

مهم اینه که الان خیلی خسته ام ولی خوشحالم.کارهای پایان نامه و دفاع رو باید استارت جدی بزنم.امروز استاد ازم خواست که زمان رو از دست ندم.این هفته کار های مهم و زیادی در پیشه.

می خوام غر بزنم که کارهای خونه زیاده و اینهاخب که چی زیاده دیگهاین پنجشنبه هم یک مهمونی دارم.ضمنا برای کیک هادی بالاخره جرئت کردم و دست به قیف و ماسوره زدم.چیزی که بعد از مدتها کلنجار انجامش دادم.

یه تماس خیلی خوب هم از طرف عمه شهلای عزیزم داشتم.گفت که برای سند خونه نیر اقدام کرده.خدا حفظش کنه واقعا.

 


صبح رو با نوشتن صفحات صبحگاهی شروع کردم.قولی بود که از دیروز به خودم داده بودم و انشاالله می خوام انجامش بدم تا 20 سال آینده.بعد هم که شروع پروژه خوب ما بود برای حل مشکل جدیدی که با پویان داریم.الحق هادی خیلی خوب کار کرد و ممارست کرد.بعد نوبت به فکر کردن درباره ناهار رسید.دودل بودم که هادی برای آوردن نذری ها میره تهران یا نه که در نهایت نرفت.بیشتر هم به این خاطر که می دونم جدیدا تمرین نه گفتن رو شروع کرده و دیگه این که قرار بود برای حل مشکل جدید این دو روز رو خونه باشیم.ناهار پاستای سریع درست کردم.

بعد به سرم زد که به الهام زنگ بزنم که بیاد با هم حلوای شیر درست کنیم.حدود 6 بود که اومد و در نهایت حلوای خوبی نشد ولی تفریح خوبی شد و کلی خندیدیم.بعد تا انتهای شب خونه بودیم و پویان رو که خوابوندم نشستم به نوشتن تمرین ها و برنامه هایی که قولش رو به هادی داده بودم و فکر می کنم که چیز خوبی شد.


سلام

من پریسا هستم.یه مادر و یه زن که کمی خسته است و می خواد با نوشتن به ذهن خودش  استراحت بدهمیخواد به زندگی برگرده
یادم هست ک تقریبا از سن پایین(شاید 12 سالگی) شروع به نوشتن خاطرات روزانه در دفتر کردم.می خوام برگردم به همون روزها.شاید حدقل 10 سال دیر این کار رو دارم شروع می کنم.ولی عیبی نداره.هر شروعی باعث افتخاره.پس به افتخار خودم که شروع کردم
 

 


این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر

وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین

وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق

بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.


این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.


یادم بماند که برای  هر مشکلی حتما یک راه حل وجود دارد.فقط کافیست که فکر کنیم و تلاش کنیم و اعتقاد به حل شدن موضوع داشته باشیم .بنشینیم و فکر کنیم. با یک ورق و کاغذبنویسیم.متمرکز فکر کنیم.کاملا متمرکزبعد از مدتی جواب خودش را به ما نشان می دهد.

حتما باید یادم بماندنوشتن جزییات هم خیلی خوب است و به آینده کمک می کند.هر مشکل یک راه حلاصلا شاید لازم باشد که انسان یک روز کامل را اختصاص بدهد به همه مشکلات زندگیش و فکر کند و بنویسد.هر کدام روی یک کاغذ جدا.


اصلا باید پیش رفتبدون ترسبدون واهمهزندگی قشنگیش به همین است که بروی جلو در حالی که نمیدانی چه خبر استفکر نکنی به عاقبت کارنه این که اصلابلکه تا جایی که می شود تلاشت را بکنیتا جایی که به سلامت روانت لطمه نزنیبعد بایستی کنار و تماشا کنی

البته که آرزو داری زیادولی از کجا معلوم این مشکلی که الان داری درباره اش فکر می کنی چند ماه بعد هنوز ادامه دار باشد و یا حتی بر عکسادامه دار باشد ولی بعد ها تبدیل به یک موهبت برای تو شود.پس بهتر است که بپذیری چیزی که هست رابا همه وجود بپذیری و به آن عشق بورزیبا همه وجود.

فقط از یک چیز کاما مطمئنمآن هم این که خدایم در هیچ حالی مرا رها نکرده استبلکه همیشه به من عزت داده و سربلندم کردههمیشه یک قدم جلوتر را برای من روشن کردهاتفاقهایی افتاده که همان لحظه فهمیده ام که کار خودش است وتوی دلم خندیده ام به بخت بلند خودم و این که چقدر هوایم را دارد.

 


 

بزار  از یه حس خوب یگم براتاز نتیجه یه تلاشاز توکل به خدا و تلاشاز نترسیدناز آرامشاز دانش و آگاهیاین که میدونی داری چیکار میکنی.

خدا رو شکر دفاع تموم شد.با یه نتیجه عالی و کلی تشویق.یکی از کارهای خوب زندگیم بود.با حداقل و کمترین امکاناتبا کمترین کتاب ها و قطعی اینترنت.فهمیدم که اگر روی کاری تمرکز کنی و بخوای انجامش بدی خیلی خوب پیش میره .فقط کافیه که این خواستن رو متوجه بشی که برای چیه و روش متمرکز بشی.خیلی خوشحالم که تونستم کار رو عالی پیش ببرم و به اون نتیجه ای که می خوام برسم.


دقیقا از 3 اسفند شروع شد.منظورم ویروس کرونا است.نشستیم خونه تا ببینیم چی پیش میاد و هنوز هم ادامه داره.دوست ندارم بگم جنگ جهانی سومولی انگار یه چیزی تو همین مایه هاست.روزهای سخت و آسون کنار هم گذشت.پویان تازه تازه به مهد عادت کرده بود که یک دفعه همه چیز عوض شد.انگار قراره با این ویروس زندگی کنیم.نمیدونم ولی دوست دارم امیدوار باشم که همه چیز خیلی زود درست میشه.و من دارم البته به برنامه جدیدم شکل میدم.یه زمانی نشستم اینجا نوشتم که قراره هر روز توی دفترم بنویسم و این که اینجا رو هم مرتب بنویسم.ولی نکردم نمیگم نشد من نکردم.علتش هم این بود که برگشتم به "نیروی حال" و آموزه هایی که داره و خیلی دوست دارمش و روش ایستادم هنوز.کتابی شگفت آور که برای من سه روز طلایی رو تو سالهای قبل به ارمغان آوردچه با مزه! قرار بود درباره کرونا بنویسم ولی تبدیل شد به نوشتن چیزهای خوب.خب پس معلومه که من چکاره ام.همین رو به فال نیک میگیرم و با قدرت هر چه تمام تر ادامه میدم.


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها